English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8904 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
back wardation U خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
relicta verificatione U تسلیم خوانده در مقابل دعوی خواهان
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
He always gives in to his wife. U همیشه تسلیم زنش است
delivering U تحویل تسلیم
plea of tender U اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
acknowledged mail U تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
contango U بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
in a rut <idiom> U همیشه کار مشابه انجام دادن
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
immortality U برای همیشه
adinfinitum U برای همیشه
ad infinitum U برای همیشه
eternality U برای همیشه
ay U برای همیشه
sinedie U برای همیشه
sempiternity U برای همیشه
eternity U برای همیشه
once and for all <idiom> U برای همیشه
perpetuity U برای همیشه
for good U برای همیشه
evermore U برای همیشه
aeon U برای همیشه
foreverness U برای همیشه
forever and a day <idiom> U برای همیشه
forever U برای همیشه
infinite time U برای همیشه
forever U برای همیشه
for good <idiom> U برای همیشه ،پایدار
for keeps <idiom> U تا ابد ،برای همیشه
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
abjure U برای همیشه ترک گفتن
abjuring U برای همیشه ترک گفتن
abjures U برای همیشه ترک گفتن
abjured U برای همیشه ترک گفتن
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
embattle U حاضر شدن برای جنگ
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
on tap <adj.> U همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
received for shipment U تحویل شده برای حمل
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
off the shelf U تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
reconsignment U تنظیم مجدد بارنامه برای تحویل
buffer U فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
tendering U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tender U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered U وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
request for quotation U تقاضا برای اعلام قیمت
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
right of stoppage in transitu U حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
mission ready U اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
cumulative delivery diagram U منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
handover U تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
everblooming U همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen U همیشه سبز همیشه بهار
evergreens U همیشه سبز همیشه بهار
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
assembler U پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
escape character U ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
ebam U Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
for doing it U برای انجام ان
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
pre- U دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
pre U دستورات خوانده شده و ذخیره شده در یک صف کوتاه موقت در CPU که حاوی دستورات بعدی برای پردازش است و سرعت اجرا را افزایش میدهد
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertakes U توافق برای انجام کاری
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
undertake U توافق برای انجام کاری
demand U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
demands U تقاضا برای انجام چیزی
heads up U در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
bars U توقف کسی برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
help U روش آسانتر برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
alerts U پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerted U پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alert U پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
lutine bell U زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com